جدول جو
جدول جو

معنی هلاک گردیدن - جستجوی لغت در جدول جو

هلاک گردیدن
(فُ قَ گُ دَ)
هلاک شدن. مردن. کشته شدن. از میان رفتن:
که آن نامور تا نگردد هلاک
نگردد چو مار اندر این تیره خاک.
فردوسی.
چنین بود فرمان یزدان پاک
که گردد به دست جوانی هلاک.
فردوسی.
نباید که گردی به خیره هلاک
ز گاه بزرگی مشو زیر خاک.
فردوسی.
پنجاه هزار مرد از ایشان هلاک گردید. (ترجمه تاریخ یمینی).
حیف می آید مرا کآن دین پاک
در میان جاهلان گردد هلاک.
مولوی.
اگر راست گفت ای خداوند پاک
مرا توبه ده تا نگردم هلاک.
سعدی.
رجوع به هلاک شدن و هلاک گشتن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نِ بَ)
طاهر شدن، برسیدن. بسررسیدن مدت و اجل:
چو میروک را پاک گردد هزار
برآرد پر از گردش روزگار.
عنصری
لغت نامه دهخدا
(فَرْ اُ دَ)
تباه شدن. ضایع گردیدن. نابودگشتن. از بین رفتن. هبا شدن. هدر رفتن:
در وقت کینه گر بودش بر حسود دست
قهرش چنان کند که هبا گردد و هدر.
عطار
لغت نامه دهخدا
تصویری از هلاک گرداندن
تصویر هلاک گرداندن
هلاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک گردیدن
تصویر پاک گردیدن
پاک شدن طاهر شدن، بسر رسیدن مدت واجل برسیدن
فرهنگ لغت هوشیار